نوعروس
درباره وبلاگ


من 1 نوعروسم... همین و بس!
نويسندگان
برچسب:, :: :: نويسنده : نوعروس

 

شوهر من 4 تاعمه داره ..

روزی ک قرار بود واسه بار دوم بیان خاستگاری..صبحش عمش زنگ زد بهم ک میشه ببینمت و منم قبول کردم

وقتی باهم رفتیم بیرون گفت ببین این آقا پسر به درد تو نمیخوره اصلا به هم نمیخورین از نظر سن و اصالت و اخلاق و اعتقادات وووو منم گفتم چطور؟

گفت برادرزاده من نماز نمیخونه روزه نمیگیره منم بش گفتم خب چیز مهمی نیست که..اونم گفت خیلی عصبی میشه درحالی ک من اصلا تاحالا ک شوهرم شده 1 بار هم عصبانیتشو ندیدم

و گفتم اینم چیز طبیعیه ک همه عصبی میشن اونم ادامه داد ک اره تو نمیدونی با دخترم چ بازی هایی ک نکرده و حتی 1 بارهم اومده خاستگاریش..منم بهش گفتم ببین من قرار نبود ک به پسرتون ج + بدم ..نگران هیچی نباش و خدافزی کردیم و رفتیم

ولی من رامو کج کردم رفتم طرف خونشون و اس دادم بیا تو این پارک ک همو ببینیم فوری !کارت دارم

اونم گفت دو دیقه دیگ اونجام و دودیقش شد نیم ساعت!

وقتی اومد بش گفتم ببین تو نماز میخونی؟ گفت نه ولی اگ تومیخونی منم میخونم

درمورد دوست دختراش نپرسیدم چون داغون میشدم وقتی دربارشون حرف میزد و شب خاستگاری اول بهم گفت ک خیلی دوست دختر داشته و حالا ک من باهاش دوست نشدم خوشش اومده و خونوادشو فرستاده

بش گفتم خاستگاری کسی رفتی تاحالا؟؟

اونم گفت به جووون تو خودت اولیشی..و ادامه داد که ولی دوست دختر داشتم..

وقتی صداقتشو دیدم و فهمیدم اصلا بهم دروغی نگفته

شب خاستگاری وقتی بابام نظرمو پرسید جولوی همه بلند گفتم هرچی تو بگی(تو=بابام)یعنی بله

یعنی عمش داشت آتیش میگرفت!!

بعدها ب شوهرم گفتم ک اونروز چی شد و گفتش ک ازبچگی میخواستن با دخترعمش عروسی کنه و دوتاییشون همدیگه رو دوست نداشتن عمشم کینه ب دل میگیره و رومن خالی میکنه

برچسب:, :: :: نويسنده : نوعروس

برادرشوهرم امسال 8 سالش میشه خیلی میافتیم به جون هم امروز رفته بودم خونه مادرشوهرم..یه دونه بیشتر شکلات نمونده بود ک من داشتم میخوردمش که برادرشوهرم گفت میخوام.. و شوهرمم گفت ای وای الان جنگ جهانی سوم میشه اگرخدابخواد فردا مسافریم

فقط منو شوهرم میریم:)

برچسب:, :: :: نويسنده : نوعروس

 

میگه فرداواسم قرمه سبزی درست کن:)

برچسب:, :: :: نويسنده : نوعروس

صب ک دیر بیدارشدیم!!تارفتم بیرون همه اول گیر دادن به شوهرم که اره زنت چطور بود خوب بود خوشگذشت..؟؟

اونم تحویل نگرفت منم خب وقتی شوهرم محل نمیده میخوای من محل بدم؟؟

هیچی نگفتم فقط به پدرش گفتم انشالله سال دیگه بانوت میشینی سرسفره ی هفت سین!

که یعنی آره نگران نباش

 

 

این لوکس بلاگ هم خو قالب نمیشه روش گذاشت ایشش

فعلا بهترین قالبی ک پیداکردم گذاشتم چون حوصله ندارم بگیردم الان خستم...

برچسب:, :: :: نويسنده : نوعروس

باخواهرم نشسته بودیم...

بهش میگم چشمای شوهرم قشنگه میگه اره چون خماره ...

بش گفتم چی؟ شوهر خودت خماره

 

++شوهرجونم خیلی خوشحالم که اولین پست درباره ی تو هست

صفحه قبل 1 صفحه بعد



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 2298
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1